ازمدتی بدینسو برخی از حالقات معین سعی دارند تا با راه اندازی یک سلسله تبلغیات سوء میان تشیع و تسنن زمنیه خصو مت را باردیگر مهیا سازند.
سؤالی که مطرح میشود این است، دست های پنهان درعقب این سناریو از آن کیست وهدف ازچنین برنامه های در شرایط بسیار حساس جاری چه خواهد بود؟
اگر تاریخ حضور دومذهب مهم جهان اسلام تشیع وتسنن در کشور بررسی گردد چیزیکه مستفاد می گردد همدلی وزندگی درکنار هم این دومذهب بوده که فقط در سال های پس از 1371 در شهر کابل چهره نمایاند و انهم تحت تاثیر ملیت گرایی چهره مذهبی آن مخدوش بود.
جنگ های این سال ها پنج سال را احتوا کرد ملیت ها براساس قوم درکنار هم گرد آمدند نه براساس مذهب، برخی از کشور های همسایه سعی داشتند تا به آن جنگ صبغه مذهبی بخشند که توفیقی حاصل نکردند.
اما پس ازاینکه همه احزاب دشمن مشترک یعنی طالبان در برابر شان یافتند دست از تفرقه برکشیدند و استاد خلیلی در کنار استاد ربانی واستاد محقق درکنار استاد سیاف جا گرفت.
تحلیل گران اوضاع کشور به این باورند که برخلاف بسیاری از کشور ها
در افغانستان ریشه اختلافات ومنازعات در اندیشه شیعی وسنی نبوده بل ناهنجاری اجتماعی سبب شده است که اقوام از کنار هم دور نهگداشته شوند. تمرکز قدرت به دست یک خانواده ویک قوم علل اساسی اختلافات عمیق را تشکیل می دهد.
نفاق مذهبی تازه در سی سال گذشته به صورت گسترده در پنج سال دولت مجاهدین شکل گرفت.
واضح است که برخی از کشور ها نه از جنگ قومی بل از جنگ مذهبی سود می بردند واین خود سبب توسعه این پدیده شوم شد.
دید گاه طالبانیزم نسبت به تشیع بیتشر دیده گاه تنگ نظرانه قبیله ی بود که زیر چتر دین تبارز نموده بود قتل های عام قزل اباد در شهر شمالی مزارشریف ومناطق مرکز گرچه زیر نام شیعه وسنی انجام شد اما ریشه در دید گاه نظام قبیلوی داشت تا واقعا جنگ دو مذهب، اما شکی نیست
که طالبان عرب یا اعضای القاعده از منظر تنگ نظرانه سلفی ها و وهابیون اقدام به کشتار تشیع کردند.
اما اگر طالبان واقعا اندیشه گسترش تسنن را داشتند پس چرا مردم شمال کابل و یا سایر اقوام را کشتند و متواری نمودند.
اکنون پس از انهمه تجربه های تلخ تازه برخی از افراد سعی دارند دوباره آتش جنگ را میان تشیع و تسنن افغانستان گرم سازند که به یقین نایره این جنگ به مراتب پر چالش تر جنگ های قومی خواهد بود.
اگر به وضع جاری درعراق نگاه شود ریشه های از این برنامه را می توان در کشور نیز دید.
درعراق تشیع وتسنن چنان در گیر اند که همه روزه اخبار ان را از رسانه ها می شنویم.
اما چرا درافغانستان ، طی شش سال گذشته هر مذهب بعد از سپری کردن فراز ها وفرود ها ی فراوان درکنار نظام رئیس جمهور کرزی گرد آمدند و امنیت را برهر چیز دیگر ترجیح دادند اما اکنون حلقات خاصی از پشت پرده عده ی نا اشنا با رمز ها وظرافت ها سیاسی وامیال واغراض کشور ها اکنون می خواهند درکنار جنگ طالبان جنگ مذهب در برابر مذهب دامن زنند.
به یقین می توان حدس زد که این شعله از آستین کسانی مشتعل می گردد که می خواهند با راه اندازی جنگ مذهب علیه مذهب به نفع خویش استفاده نمایند و اما چه کسانی از جنگ اعتقادی و استخوان شکنی سود می برند؟
حضور ایالات متحده امریکا در کنار دشمن سر سخت اش ایران می تواند دراین زمنیه قابل تاًمل باشد.
در ورای آن شاید بد رئیس جمهور کرز نیاید تا با راه اندازی این جنگ در مبارزات انتخاباتی استفاده نماید ودراین راه مذموم هزنیه بگذارد.
پاکستان نیز که همیشه متهم به مداخله درامور افغانستان علاقمند است که دراین پرونده پای ایران هم کشانیده شود تا از شدت اتهامات علیه آن کشور کاسته شود.
زمینه های به وجود آمدن چنین سرو صدا ها عمل کرد جمهوری اسلامی ایران در ده سال گذشته هم است زیرا حمایت از برخی احزاب خاص در افغانستان از منظر مذهبی ممد واقع شده و اشتعال چنین جنگ را افزایش بخشیده است. با وجود که ایران سعی نموده در افغانستان سیاست چند بعدی را مد نظر داشته باشد، در حال حاضر ایران به دولت افغانستان کمک قابل توجه مالی میکند اما شایعات وجود دارد که طالبان را نیز مورد حمایت تسلیحاتی قرار داده است.
شاید هم بد کشور های غربی نیاید که تسنن در برابر تشیع قرار گرفته وبدین سان جلو نفوذ ایران که در بازی های بزرگ منطقوی می خواهد نقش اساسی بازی کند لا اقل در افغانستان گرفته شود و نقطه اتفاق در میان کشورهای عرب سنی مساله مقابله با ایران به وجود آید چیزیکه تا کنون کشورهای عربی کمتر خواسته اند دربرابر ایران قرار گیرند.
اما حاصل این جنگ افروزی به مردم افغانستان باردیگر بربادی و نفاق دایمی خواهد بود که سال ها مردم ازآن رنج خواهند برد.